محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

محمد مهدی بهترین هدیه خدا به ما

خیلی دوست دارم

اگر بینم که غمگینی، ز چشمان سیاهت اشک می بارد زمین و آسمان را زیر و رو سازم  که بنیادش بر اندازم ... اگر بینم که غمگینی، به قلبت آیه های یأس بنشسته چنان فریاد خواهم زد که تا عرش الهی را بلرزانم ... اگر بینم که غمگینی، نگاهت سرد و خاموش است روم پیش خدا، خواهم مرا زندانی زندان غمهای جهان سازد ...  تو را آزاد گرداند ... روم بر آسمان، در قعر جنگلهای بی پایان، به عمق سرد دریاها، کلید رمز خوشبختی دنیا را به دست آرم؛ به زیر پایت اندازم ... که تو، لبخند شادی را به لب آری ... ...
23 فروردين 1393

عيد ديدني

امسال هم مثل همیشه عید دیدنی رو از بزرگترها شروع کردیم. هفته اول به دید و بازدید گذشت. شما هم که عاشق بیرون و مهمونی کلی بهت خوش میگذشت. اما من نگران غذا خوردن و خوابت بودم که کلا به هم ریخته بود و از همه بدتر اینکه حسابی سرفه میکردی. تو این ایام هم از دکترت خبری نبود. (هنوزم عاشق آبي فدات شم)   آخر هفته یعنی جمعه رفتیم خونه عمه فاطمه(قوچان) و بعد از ظهر هم برگشتیم. دوشنبه هم رفتیم زادگاه مامان شیما(کاشمر). موقع رفتن شما خیلی خوب و خوش بودی. اولش یه کم تو ماشین خوابیدی و بعدش بین راه واسه نهار و نماز نگه داشتیم و شما هم با بابامحمود و دایی علیرضا کلی تاب بازی کردی و بهت خوش گذشت.   ...
18 فروردين 1393
1